قهر مكن اي فرشته روي دلارا


ناز مكن اي بنفشه موي فريبا


طعنه و دشنام تلخ اينهمه شيرين


چهره پر از خشم و قهر اينهمه زيبا


ناز تورا ميكشم به ديده منت


سر به رهت مينهم به عجز و تمنا

كاش ميفهميدي قهر ميكنم تا دستم را محكمتر بگيري و بلندتر بگويي بمان 
نه اينكه شانه بالا بيندازي و ارام بگويي هرطور راحتي . . .




به خاطر يافتن مقصر ، زندگي ات را تلخ و سياه نكن .
بگذار آن چه در پايان يك عشق به جاي ميماند
خاطرات خوش باشد با من آشتي كن تا دنيا با من آشتي كند . . .

 

(seyedain40)

X