هـي تـو
مـن كـه زاده ي تـنـهايـيـم ، خـدا تـو را بـراي او نـگـه دارد
.
.
.
من – تــــو = تــــو + اون
به همين راحتي !!
شكسته اين جماعت بال ما را / پريشان كرده ماه و سال ما را
تو هم اي بي وفا از ما بريدي / نمي پرسي دگر احوال مارا
دل به هر كي دادم بي وفايي ديدم ، چه رنج هايي كه عمري از عشق كشيدم . . .
ز تلخي سكوتت من چه بگويم / همان بهتر كه از غم ها نگويم
تو كاري كرده اي با بي وفايي / دگر از عشق خود با كَس نگويم . . .
دلم را مبتلايت كرده بودم
خودم را خاك پايت كرده بودم
ندانستم بي وفا هستي وگرنه
همان اول رهايت كرده بودم !
رفيق بي وفا را كمتر از دشمن نميبينم / سرم قربان آن دشمن كه بوئي از وفا دارد .
آمدي ديوانه ام كردي و رفتي بي وفا
با غمت هم خانه ام كردي و رفتي بي وفا
مثل شمعي بودي و با ياد خود اي نازنين
تا ابد پروانه ام كردي و رفتي بي وفا
(seyedain40)